۱۳۹۵۰۴۱۱

قوم خلخ یا قرلوق افغانستان (31)






   نژاد و ملیت های افغانستان

    قسمت  سی ویکم ملیت خلخ یا قارلق افغانی

            نوشته: کریم پوپل نویسنده ویکی پیدیا

قوم خلج خلخ یا قرلق: نام قبیله ترک و اسم ترکی آن (Qalaç) قلچ است. این قبیله از قرن چهارم در جنوب افغانستان بین سیستان و هند ساکن بوده‌اند. عمداً قرلوقها افغانستانی در زمان غزنویان بقدرت رسیده در سرزمینهای ایران افغانستان و پاکستان سوریه زندگی را اختیار می‌دارند. سلطان محمود غزنوی از همین قوم بود. کنون قارلوقها در ولایت تخار بدخشان غزنی کابل زابل وبامیان وسایر حصص بشکل پراگنده زندگی دارند. قرلوقهای که در بامیان زندگی دارند در گروه قومی هزاره‌ها شامل بوده بنام هزاره قرلوق یاد می‌گردد. زبان اصلی قرلوقها ترکی قدیم می‌باشد. نفوس دقیق این ملیت تا هنوز محاسبه نشده است ولی تخمیناً بیشتر از ۲۰۰ هزار می‌باشد. اکثر این ملیت دارای چهره ترکی می‌باشند.
اکثراً زبان این ملیت دری گردیده است. در ایران و افغانستان محلات زیادی است که بنام این ملیت یاد می‌گردد. در گذشته‌ها ترکان قارلوق، قومی بزرگ در تاریخ بودند که در برانداختن دولت گوک ترک‌ها، تشکیل دولت قراخانی‌ها، برانداختن سلسله سامانی و تشکیل سلسله غزنویان نقش اساسی داشتند. قارلوق‌ها در قرن سوم هجری اولین قوم ترکی بودند که بدست سامانیان، مسلمان شدند و مسلمان شدن آنان و دیگر اقوام مانند غزها باعث مهاجرت آنان به کشورهای اسلامی شد. همچنین میزان تجارت و داد و ستد آنان با مردم خراسان بیشتر شد به طوری که مردم این مناطق گوشت مورد نیاز خود را از غزان و قبایل قارلوق تأمین می‌کردند. در عوض کالاهایی نظیر آرد، گندم و جو و محصولات تجملی مانند شکر، ادویه، و گاه کالاهای مصنوع نظیر اسلحه و منسوجات را در برابر نیازهای دامی مانند گوشت، پشم، لبنیات و احشام داد و ستد می‌کردند.
وجه تسمیه
کلمه قرلوق کلمه‌ای ترکی است که از دو قسمت قر به معنی برف و پسوند «لوق» و یا «لیق» که در ترکی پسوند مکان است، تشکیل شده است؛ بنابراین این کلمه ترکیبی، به شکل قرلوق و قارلیق در زبان ترکی و در فارسی به شکل قارلق آمده است که به معنای محل و منطقه برفگیر می‌باشد و احتمالاً به خاطر پر برف بودن مکان زندگی آنها به این نام معروف شده‌اند. ابن خرداد در دو جا از خلجها صحبت می‌کند، خلج بفتح اول و تسکین ثانیه و آخره جیم موضع قرب غزنه و نواحی زابلستان را گویند، ابن بطوطه نام سلطان علاوالدین محمد شاه خلجی جائیکه کلمه “ماه» را به عنوان نام یاد می‌کند متذکر می‌شود. اصلآ این کلمه بروایت مینورسکی بنام قبیله یی «قارسوق» (برسم الخط چینی کولولو) مسمی شده است. در تواریخ قدیمی اسلامی «قرلخ» و «خلخ» می‌نویسند و با اندک تغییر یعنی «قرلوق» به قومی ارتباط می‌گیرد که شهنشای بزرگ و فاتح افغانستان محمود کبیر غزنوی از همین قوم می‌باشد و به دها هزار ازین قوم را در حال حاضر با عین تلفظ در افغانستان داریم که خود را از قوم قرلوق دانسته و بزبان تورکی افغانستانی صحبت می‌کنند. از کلمات قرلخ و خلخ بگفته مینورسکی به آسانی کلمات «خلج» و «قلج» بدست می‌آید. در قسمت ارتباط خلج و قرلخ با تورک و تورک‌های خاقان گفته‌ها دارد «پس ترک خاقان ایشان را بفرمود تا میان خلخ و کماک فرود آمدند» (ص ۵۵۴ تاریخ گردیزی)، «دو دیگر سومی کیماک و خلخ شود» (ص ۵۵۸ همان کتاب)، «چنین گویند که این خلخ مردی بود از مهتران ترکان» (ص ۵۴۸ عبدالحی گردیزی).
لقبهای شاهانه قرلوق
از القابی که قرلوق‌ها برای شاهان خود استفاده کردند یکی ایلک است که بعدها سلسله قراخانی را به همین مناسبت ایلک خانیان نیز نامیده شده‌اند. لقب دیگر یبغو بود که این لقب هم مختص قوم قارلوق بوده است. لقب دیگر قاغان یا خاقان به معنی شاه شاهان است که البته از این لقب در بین اقوام دیگر هم استفاده شده است. قرلوقها از کلمه خان زیاد استفاده می‌نمایند. کلمه «خان» در غیاث الغات چنین ترجمه شده است «خان لقب پادشاهان ترکستان و ختآ رئیس قوم را گویند.
منشع قرلوقها
ملیت قرلوق ارتباط به ملیت اویغور وغزها می‌گیرد. این ملیت ساکنین اصلی مناطق قره ایرتوش و کوه‌های تاربه گتای دره قرلوق که در سمت غربی کوهای آلتای آسیای مرکزی قرار دارد می‌باشد. این قوم در قرن چهارم در زمان البتگین وسبتگین به (اوروه) یا غزنی امروزی مسکن گزین شدند. نام غزنی از نام این قوم منشع گرفته است. این ملیت تا مدتها در تحت حکمرانی گوک ترکها زندگی می‌نمودند. بعداً سلطنت گوک ترکها را ازبین برده خود کنفدراسیون قراختائی و بیگو را بنا نمودند.

تاریخچه زندگی قرلوقها
درسال ۶۶۴ م در کتاب چینی نام شیر قرلوق ذکرگردیده است. نام قوم قارلوق اولین بار در کتیبه‌ها و سنگ نوشته‌های دشت اورخون و دوره امپراطوری گوک ترک وارد تاریخ شد. این سنگ نوشته‌ها که در دشت اورخون و در قرن نوزدهم کشف شدند از دوران دولت گوک ترکها بر جای مانده‌اند. در قرون اوسطی اتحادیه از سه قرلوق بنامهای قرلوق، چیگل و یگماه وجود داشت که در تحت سلطه کوگ ترکها قرار داشته از اهمیت کمتری برخوردار بودند. جنگ‌های بسیاری هم نمودند ولی پس از انشعاب گوک ترکها این سلسله از قرن ۶م تا ۸ م خود توانستند با اقوام دیگری سلسه قراخانیان را پایه‌گذاری کنند و نزدیک به دوصد و سی و دو سال حکومت نمایند. در کتیبه‌های اورخون چهار بار نام این طایفه آمده است. گوک ترک‌ها در سال ۵۸۲م به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم شدند که قارلوق‌ها در قسمت غربی ساکن شدند. تورکیوت‌های شرقی در سال ۷۴۵م بدست ایغورها و تورکیوت‌های غربی در سال ۷۶۶ م بدست قارلوق‌ها از بین رفتند. از این به بعد تا سال ۹۳۱م(۳۱۵ق) که سلسله قراخانی تشکیل گردید همه این مناطق در دست خان نشین‌های قرلوقی باقی ماند. بعد از قدرت گرفتن قارلوق‌ها، مناطق زندگی آنها وسیع تر شد و تا دریاچه ایسی گول در قرقیزیستان کنونی و نهر تاریم در ترکمنستان شرقی و شهرهایی چون کاشغر، فرغانه، خوقند، بلاساغون و منطقه هفت آب (سمیرچیه) تا دره رود چو و شهر تالاس گسترده شد. حکمروائی کوگ ترکان بشمار می‌رفتند
این قوم بالاخره در زمان ورود چنگیز مانند بسیاری دیگر از اقوام سلطه سیاسی خود را از دست دادند و تحت حاکمیت او درآمدند. از این به بعد دیگر نامی از آنها در تاریخ سیاسی و حکومتی نیست. این قوم بعد از این به زندگی ساده و آرام خود در مناطق مختلف ادامه دادند و هویت خود را نگه داشتند.
تاریخچه پیدایش قرلوقها در افغانستان
هزاران سال قبل در آسیای میانه تمامی ملیتهای ترک مغل و آریائی در یک فاصله کم باهم زیست داشتند. پس از اینکه نفوس ازدیاد یافت جنگها بالای زمین کشتزار شکار مذهب بخصوص راه تجارتی آغاز می‌شود. در مراحل اول ترکان و مغلها متحدشده اقوام قفقازی را به جنوب راندند. پس از آن ترکها توسط اتحادیه مغلها به مناطق جنوب غربی آسیای میانه میان سرخان دریا خضر و دشتهای خشک رانده می‌شوند. سامانیان سالیان درازی با ترکان در جنگ مصروف بود. آنها ترکان اسیر شده را مسلمان و در اردو خود شامل می‌نمودند. در دوره سامانیان غلامان ترک مسلمان به خراسان آمدند و سپس از آن برخی از آنها وارد اردو شدند. گروهی از آنها از کودکی برای خدمت در اردو تربیت می‌شدند و چون شایستگی خود را نشان می‌دادند به افسری و سپسالاری می‌رسیدند. ترکان کم‌کم در سپاه نفوذ پیدا کردند و به مقامهای بالایی رسیدند.

نوح ابن نصر سامانی (۳۲۱–۳۴۳ هجری) پنجمین پادشاه سامانی غلامی ترک داشت به نام البتگین که چون لیاقت و استعداد و هوش سرشاری داشت حاجب دربار شد. در زمان منصوربن نوح سامانی ۳۵۰–۳۶۶ هجری البتگین یاغی شد و با غلام خود سبکتگین به غزنین رفت و بر امیر آن ناحیه انوک چیره گشت و خود به جای او به حکومت پرداخت و سبکتگین را داماد خود کرد. سبکتگین پس از مرگ البتگین تمام میراث او را تصاحب کرد و چون هوش و استعداد زیادی داشت به زودی نیرومند شد و برخی از شهرها را تصرف کرد و بلخ را از نزد سامانیان تصاحب به پایتختی برگزید، به هندوستان لشکر کشید و جنگهای فراوان کرد و اغلب سرزمین‌های آنجا را گرفت. معابد هندیان را خراب کرد و به جای آنها مساجدی به پا کرد و کار به آنجا کشید که سامانیان به او لقب ناصرالدین دادند. سبکتگین در سال ۳۸۷ هجری بدورد حیات گفت و پسرش محمود که در سال ۳۵۰ هجری متولد شده بود، به جای او نشست.

جفرافیای زیست قرلوقها
قرلوق‌ها در طول تاریخ مکان‌های مختلفی را به عنوان محل زندگی تجربه کرده‌اند. برخی از این مکان‌های جغرافیایی عبارت اند از: ایران، ازبکستان، افغانستان، پاکستان و سوریه می‌باشد. کوچ ایشان به این مناطق به دلایل مختلف سیاسی و طبیعی و… علت عمده این پراکندگی جغرافیایی می‌باشد، این پراکندگی جغرافیایی باعث شده تا قارلوق‌ها با وجود ریشه واحد از هم جدا بیفتند. دربارهٔ حد و حدود قلمروی اسلام در ترکستان خاوری در دوره قراخانیان، تنها کسی که اطلاعاتی به ما می‌دهد محمود کاشغری است. همانگونه که می‌دانیم مناطق آباد شده ترکستان شرقی در مسیر دو راه اصلی واقع شده‌اند. یکی از این راه‌ها در شمال است که به سوی کوچا و تورفان می‌رود. دیگری راهی است در جنوب که از ختن به لب نور می‌رود. رود تاریم در همین نقطه واقع شده است. محمود کاشغری تصریح می‌کند که رود تاریم از قلمرو اسلامی می‌گذرد و به منطقه ایغورها می‌رود و در آنجا در علفزار ناپدید می‌شود
از دیگر مناطقی که امروزه قارلوق‌ها در آن سکونت دارند، کشور سوریه می‌باشد حضور ترک‌ها در سوریه و مخصوصاً حلب به زمان سلجوقیان بر می‌گردد. این سلسله موفق شد محدوده‌ای بسیار وسیع از ترکستان و ماوراءالنهر تا سوریه را زیر سلطه خود درآورد. تُتُش ابوسعید تاج الدوله فرزند آلب ارسلان و برادر ملکشاه سلجوقی بنیانگذار سلسله سلجوقیان شام بود. به احتمال زیاد ترکان قارلوق در همین زمان و در ادامه مهاجرتشان به نواحی مرکزی ایران به همراه لشکریان سلجوقی به شهر حلب آمده باشند. به همین خاطر در شهر حلب محله‌ای به نام قارلوق و هم خیابانی به این نام وجود دارد که در آن مسجد جامع قارلوق که به جامع قاضی هم شهرت دارد در سال ۷۷۱ق توسط سیف الدین ابن بکتمر امیر حلب ساخته شد.
کشور ازبکستان کنونی و شهرهای بخارا و سمرقند نیز از قدیمی‌ترین مکان‌هایی هستند که اقوام قارلوق در آنجا ساکن شده‌اند. تومانسکی اثری جغرافیایی و بی نام را که تاریخ ۳۷۲ ق را دارد و در سال ۱۸۹۲م در بخارا کشف نمود و به همین خاطر به نام کاشفش به نسخه تومانسکی معروف است. به این معنی که قارلوقها در بخارا مراکز داشته‌اند. در حال حاضر قارلوق‌ها در قرا اطراف بخارا ساکن هستند و ۳۲ قریه به نام آنها ثبت شده است. همچنین در ولایت سرخان دریا ازبکستان مناطق است به نام آلتین سایسکی که مرکز آن شهر قارلوق می‌باشد.
قرلوقهای هزاره
یکی دیگر از طوایف بسیار مشهور هزاره‌ها طایفه قرلق می‌باشد و در تاریخ جهانگشای جوینی ذیل واژه قرلق آمده است که: «قرلق و قرلغان، قرلغ، قرلیغ همه اشکال مختلف یک کلمه هستند و آن قبیله‌ای از ترکان بوده است که در شمال و شمال شرقی ماوراءالنهر معروف به حسن صورت و طول قامت و تناسب خلقت مشهور بود. هم اکنون هزاره‌های قارلوق ساکن شیخ علی می‌باشند که زبان مادری شان را از دست داده و به فارسی با گویش هزارگی سخن می‌گویند. اما هزاره‌های قندوز که آنان نیز از طایفهٔ قارلوق می‌باشند تا هنوز توانسته‌اند زبان، لهجه، لباس و دیگر رسوم ترکی – هزارگی خود را حفظ کنند. «در شمال فیض آباد بدخشان هزاره‌های قرلق زندگی می‌نمایند که تاکنون زبان مادری شان را حفظ کرده‌اند. اوزبکها به اوزبکی و قرلوقها به تورکی حرف می‌زنند. شاید چنین پنداشته شود که هزاره‌ها در بعضی مناطق زبان مادری خودرا حفظ کرده باشند. برهان الدین فقط شش قریه را نام می‌برد، بزرگترین آن تاش ییلاق ۱۳۰ خانه است، روشن است که نام تورکی دارد. عده زیادی از مردم هزاره ادعا دارند که آنها سلطنت محمود غزنوی را بنا نموده‌اند. این حرف درست است اما صرف هزاره‌های قرلوق بودند. زیرا هزاره‌ها لشکر متحد از چندین قوم ترک مغل و آریائی بودند.
ورود ترکان قارلوق به پاکستان کنونی هم به زمان تیمور لنگ بر می‌گردد. در پایان تهاجم تیمور به هند در سال ۹۹–۱۳۹۸م، تیمور یک سپاه از ترکان قارلوق را به عنوان حکمرانان منطقه هزاره هند باقی گذاشت. مردم محلی این ترکان را ترکان قارلوق و سپاهیان آنها را هزاره قارلوق می‌نامند. حدود هفتاد سال بعد از ورود قارلوق به این منظقه، آنها موفق شدند در منطقه هزاره پاکستان که اکنون نیز در آنجا زندگی می‌کنند یک سلسله پادشاهی به نام حکومت پاخلی سرکار تأسیس کنند و بیش از دویست سال از ۱۴۷۲ تا ۱۷۰۳م حکمرانی کنند. مناطق این ترکان قارلوق که ریشه آنها به آسیای مرکزی می‌رسد تبدیل به مناطق تحت حاکمیت هزاره‌ها شدند و این وضع تا اوایل قرن ۱۸م حفظ شد.
زبان
قرلق‌های افغانستان بنیادی به نام بنیاد اجتماعی مدنی قرلق‌ها دارند که به فعالیت‌های علمی، فرهنگی و آموزشی می‌پردازد. در دسته‌بندی‌های سیاسی در منطقه قاتاقان اقلیت قرلق در مقابل دیگر ترک زبانان و تاجیک وابسته، به شدت به حکومت کابل وفادار مانده‌اند، در حالیکه در جنوب افغانستان و در محیط درانی‌ها اقلیت‌های فارسی زبان یا غلزایی‌ها غالباً به حزب اسلامی پیوسته‌اند. در شمال افغانستان جایی که حزب جمعیت اسلامی یا حرکت اسلامی سلطه دارد با آنها متحد شده زبان آنها را پذیرفته‌اند. در قریه‌های ترکمن ودر محیط ازبک‌ها طبیعی است که زبان ازبیکی و یا ترکمنی را پذیرفته‌اند. در افغانستان قریه‌های هم به نام قارلوق قُرُق وجود دارد که محل آن در بین فاصله دو شهر فیض آباد و طالقان در شمال شرقی افغانستان و در ولایت بدخشان است. قرلق‌ها در افغانستان مخصوصاً در تخار کنونی همه به لهجه ترکی قرلوقی صحبت می‌کنند و در ولایت تخار افغانستان بیش از هفتاد درصد به این زبان مراودات دارند. نکته مهم دیگر تلفظ‌های مختلفی است که در منابع مختلف تاریخی از واژه قارلوق به ثبت رسیده است. مهمترین تغییر در این باب مربوط به تأثیرات زبان عربی بعد از ورود اسلام به افغانستان است که طی آن کلمه قَرلُق به شکل خَرلُق و سپس به شکل معرب ادغام شده خلّج درآمد. از طرفی خلج نام شهری بوده است. خطای (یا ختای)، که مسکن ترکان قارلوق بوده و مشک خوب از آنجا ما آوردند و خوبان (زیبارویان) را بدانجا نسبت کنند، چرا که مردمان آنجا در جمال و حسن ضرب‌المثل بودند. چنان‌که انوری ابیوردی در این باره سروده است:
کنار دجله زخوبان خلج شاد باش ... میان رحبه ز ترکان ماه رخ کشمیر
فردوسی هم در بیتی می‌گوید:
برین گر بماند زمانی چنین ... نه ایتاش ماند نه خلخ نه چین
منابع
* – برهان الدین – رهنمای قته غن و بدخشان – ص ۲۰۰
* – گوناریارینگ – تورکهای افغانستان تلاش مقدماتی در جهت دسته‌بندی اقوام تورک افغانستان ترجمهٔ جلایر عظیمی ۱۳۷۰
-*حدودالعالم، ص ۸۳؛ برای محصولات خلّخ رجوع کنید به همان، ص ۸۱
* آشنائی با ترکان قرلوق نوشته حمید آذر بایجانی
تاریخ ترکان قارلوق و سلسله قراخانی نوشته سمیه بیاتی – دانشجوی کارشناسی ارشد شیراز در ویبسایت کتابخانه و موزه اسناد شورای اسلامی
* http://facenama.com/az-az4
* Ethno Cultureerral Dictionary, TÜRIK BITIG در موردترکان قرلوق
http://bitig.org/index.php?l=Q&wi=265&lang=e&mod=3
N.Aristov, "Usuns and Kyrgyzes, or Kara-Kyrgyzes", Bishkek, 2001, pp. 246-247
2001, pp. ۲۴۶۲۴۷
* THE GOLDEN PEACHES OF SAMARKAND: A STUDY OF TʻANG EXOTICS نوشته ادوارد ایچ شیفر
https://books.google.com/?id=jqAGIL02BWQC&pg
* Joshua Project - Azerbaijani People Cluster Great Commission Status
http://joshuaproject.net/clusters/126
* طبقات ناصری، تألیف ابوعمر منهاج‌الدین سراج جوزجانی
* تاریخ بیهقی، ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، به تصحیح و اهتمام دکتر غنی و دکترفیاض، انتشارات خواجو، تهران ۱۳۷۰

طایفه موری افغانستان (30)





   نژاد و ملیت های افغانستان

    قسمت  سی وم موری 

            نوشته: کریم پوپل نویسنده ویکی پیدیا

«موری شاخه از قوم بختیاری می‌باشد؛ که در ولایت هرات، بلخ و سمنگان رندگی دارند. این قوم در زمان نادرشاه افشار به قندهار ناقل گردیدند. زیرا طایفه بختیاری یکی از پرنفوس ترین طایفه در ایران می باشد. مهمترین  قریه گروه آنها در نزدیکی «حضرت سلطان» در ولایت «سمنگان» می‌باشد که قریه  به نام «بختیاری (قریه بختیاری)» نیز به نام آنها وجود دارد. سرسلسله طایفه موری، شخصی بنام موری بود، که این طایفه بنام وی نامگذاری شده‌است. وی دو پسر بنام‌های بردی و باور داشت، که فرزندان آنها، شاخه‌های نخستین این طایفه را تشکیل دادند؛ لذا طایفه موری از دو باب یا تیره اصلی تشکیل شده‌است: بردین وبوری.». در بخش جنوبی «هرات» نیز گروهی از موریان بختیاری  در کنار اقوام «تاجیک» زندگی می‌کنند.
زبان ارموری
قابل ذکر است که موری و ارموری فرق دارد .موری قوم است ارموری زبان است. ارموری (برکی، برگیسته) زبان قوم موچکی است که 'ارموری' یا 'برکی' نام دارد. در گذشته ارموری در مناطق بیشتری رایج بوده است و در قرن نوزدهم به اوج آن در کندز و لوگر بتخاک، کنیگورم وزیرستان پشتونستان و در حوالی بامیان وغوربند در قوم موچکی رایج بود. ارموری‌زبانان به‌تدریج  دری زبان و بعضی پشتو زبان شده‌اند.
فرهنگ و مشغولیت
فرهنگ این مردم مانند سایر مردم افغانستان میباشد. زراعت و مالداری مشغولیت آنها میباشد. زبان آنها دری لهجه هراتی میباشد.
1.کتاب ملیت و دولتهای افغانستان وایران نوشته ریچار تیپر چاپ 23  نیویارک امریکا
2.طوایف ایل بختیاری نوشته شیر علیمردان خان بختیاری


طایفه ملیکی های افغانستان (29)




   نژاد و ملیت های افغانستان

    قسمت  بیست نهم  ملیکی های افغانی

            نوشته: کریم پوپل نویسنده ویکی پیدیا



قوم ملیکی یا ملکی  یکی از اقوام ولسوالی کرخ ولایت هرات است. این قوم در قریه‌ای نسبتاً کلان مربوط ولسوالی کرخ که به نام ملیکی‌ها یاد می‌شوند بود و باش دارند. زبان و تکلمشان دری لهجه هراتی است فرهنگ، عادات، رسوم آنها با سایر ملیتها هرات تفاوتی ندارد. این طایفه در صنعت قالین ملیکی دست درازی دارند. شفل این مردم صنعت قالین گلیم و زراعت میباشد.
 بنده برای اولین بار در صفحه انترنیتی تا حدتوان تحقیقات ابتدائی را نمودم  .لازم است وزارت وزارت اقوام قبایل یکجا با وزارت اطلاعات کلتور تحقیقات در مورد 74 ملیت افغانستان نمایند. تا در آینده همکاری در حفظ زبان و فرهنک اقوام اقلیت صورت گیرد. این اقوام هرکدام فرهنگی داشتند. ولی در افغانستان همه را از دست دادند. تنها نورستان متشکل از 13 ملیت با زبانهای مختلف تشکیل یافته است ولی تحت نام نورستانی مطاالعه میشود. بدخشان و هرات  نورستان گدام جنتیک انسانی افغانستان اند. هندوهای افغانستانی متشکل از چهار ملیت است ولی تحت نام هندو مطالعه میشود.یکتعداد افغانها خانمهای هندی امریکائی ایتالوی ترکی روسی ازبکستانی  تاجیکستانی ایرانی  پنجابی   ارمن آلمانی چینائی وغیره دارند .لازم است آنهای که در افغانستان زیست دارند زبان وفرهنگ مادری شان حفظ گردد تا در غنا فرهنگی کشور ما ازدیاد بعمل آید.
تاریخچه
طایفه  ملیکی  یک از طوایف عرب  اند . عده این قوم را نسبت می دهند به موسس مذهب ملیکی که توسط ابو عبداله تاسیس شده است. عده گویند طایفه ملیکی یکی از قدیمترین طایفه سامی اند . که پدر این طایفه بانی ملک از ملیت ازد اعراب میباشد.

وجه تسمیه
ملیکی از ملک گرفته شده است . که اکادیان آسوریا  و بابلیان پادشاه خودرا ملک و خانم پادشاه را ملکه  کشور را ملک ,  زمین دار را مالک می گفتند. بانی ملیت ملیکی یکی از پادشاهان مصر بود که بنام مملوک یاد می گردید.  سپس در میان اعراب مروج گردید. مردم افغانستان  بخصوص مردم پشتون قریه دار یا رئیس قوم را که ثروت مند هم باشد ملک یاد می کنند. کلمه خان یا رئیس از مغلها بمیراث مانده است. زمانی پشتونها در میان اقوام ترک و مغل زندگی داشتند این وجه از همان زمان تا امروز باقی مانده است.
مالیکی
'''مالکی''' نام یکی از شاخه‌های  از مذهب سنی  دین اسلام است. شاخه مالکی از مذاهب فقهی و پیرو ابوعبدالله _(مالک بن انس) از پیشوایان چهارگانه اهل سنت  وجماعت است. او  راامام دارالهجره  و  امام المدینه  می‌گویند.وی در سالهای ۹۰ تا ۹۵ هجری قمری در مدینه متولد شده‌است. وفات وی را در فاصله سالهای ۱۷۴ تا ۱۷۹ می‌دانند.
صنایع
مالیکی ها نوع گلیم و قالین  را تولید می کنند که بنام قوم شان یاد می گردد.

مغلهای افغانی (27)




  نژاد و ملیت های افغانستان

    قسمت  بیست هفتم  مغلهای افغانی

            نوشته: کریم پوپل نویسنده ویکی پیدیا



مغلها از نژاد زرد و از اقلیتهای افغانستان بشمار می آیند. مغلهای افغانستان  ندرتاً به زبان مغلی اکثراًبه زبان   دری  در بعضی محلات مطابق به زبان همسایه نیز صحبت می نمایند. زیاده مردم  این ملیت در قطغن زمین مانند ولایات قندز ، تخار،بدخشان ، سمنگان  فاریاب، شبرغان، سرپل، بغلان، و دره کیهان دره نیک پای ولایت بغلان زندگی دارند . عده در هزاره جات  عده کوچک در هرات باقی بشکل پراگنده در شمال افغانستان حیات بسر میبرند. اقوام مغل که در افغانستان زیست دارند عبارتند از چغتای . نیک پای . بابری . ارغون. قنقرات. جلایر . اویغور . بیک . نایمان . صده . سلطان .هزارمرد . مغل زایی .قبچاق. شاهروخی .بابانقولی . تولی . جوجی . چهل غوری میباشند. نفوس این ملیت در بعضی منابع رسمی ۲۰۰۰ ودر بعضی منابع ۵۰۰۰ نوشته شده است.
زبان
در بعضی قریه جات بدخشان مغلها بزبان خود صحبت می نمایند  باقی در سراسر افغانستان بزبان دری صحبت می نمایند.
فرهنگ مغل ها
فرهنگ ازدواج و مراسم تدفین مغلها مانند سایر ملیتهای افغانستان میباشد. مغلها دهات بدخشان پسر و دخترهای خودرا در سن کوچکی ازدواج می نمایند. مغلها از سحر و جادو خیلی هراس دارند.  کسان دارند که محو کننده جادو میباشد.این شخص را بنام قامان می گویند.  تیر شدن از بالای اتش بمنظور پاک ساختن بدن  یکی از عنعنات مغلها می باشد. مغلها به آمدن ارواح پلید در قریه وخانه عقیده دارند. به عقیده آنها ارواح پلید باعث بد بختی ها از قبیل خشکسالی رعد برق  سیل می گردد.  با شمشیر نکاح نمودن  با شمشیر خوابانیدن دختران که مردان شان غایب باشد  یکی از فرهنگ مغلیان میباشد.

منشع اقوام مغل
در سرزمین منگولیا انسان اموریکتس ۸۵۰۰۰۰ سال پیش زندگی داشتند. انسان امروز یا اموسپین از ۴۰۰۰۰سال پیش به اینطرف زندگی را آغاز نموده‌اند. در ولایت کوفیت مغلستان رسم تیر وکمان از ۲۰۰۰۰ سال پیش وجود دارد. مغلها برای بار اول اشتر پشی پلنک شتر مرغ واسپ را اهلی نموده‌اند. ۳۵۰۰- الی ۲۵۰۰ سال قبل از میلاد به کشاورزی آغاز نمودند. اولین رسم وفرهنگ مفلها که بنام افناسیو کلتور(Afanasevo culture) یاد می‌شود در سال ((3500–2500 BC آغاز گردیده است.تاریحچه
مغلهای افغانستان در عصر حاکمیت مغلها در افغانستان ساکن گردیده اند. این اقوام با سایر مردمان این سرزمین در آمیزش در آمده تا اکنون درین خاک زندگی نموده و جز ملت افغان شمرده میشوند.
شخصیتهای اقوام مغل
مغلها به نسبت تحت تاثیر بودن به سایر اقوام افغانستان نتوانستند فرزندان خودرا در جامعه افغان بنام مغل بشهرت رسانند. حالا که موقع دریافته اند شورای بنام  شورای متحد اقوام مغل بنا نموده اند. رئیس این شورا الحاج محمد طاهر عارف میباشد.
منابع
ا.شورای متحد اقوام مغل فیس بوک
2. منگولیا در ویکی پیدیا انگلیسی